پایاپایا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

تنها دلیل بودنم

30 ماهه من

همین دیروز حوالی ظهر،پشت کوهی از کارهای تلنبار شده اداری ام وقتی نگاهم به تقویم روی میز افتاد دلم لرزید.یادم افتاد که به وقت روز و ماه عاشقی ام،امروز 30 ماهه میشویم. مرور کردم برای چند هزارمین بار آمدنت و بودنت را در این 30ماه و  وای نیمدانی که چه حسی دارد به تو فکر کردن.نمیدانم شوق است یا اندوه.لذت است یا حسرت . هرچه هست...........هست وشکر میکنم بودنش را که بودنت را به رخ همه لحظه های هستی ام میکشد. همین دیروز که 30 ماهه شدی بزرگ شدنت را به چشم مادرانه ام دیدم.در چند ساعتی که پدر مهمانمان است به خرید میرویم و به محض ورود سبد کوچکی برای خوت برمیداری و میگی: من از این بر خرید میکنم شما از اون بر. راه میافتی و بین قفسه ها میر...
9 دی 1392

یلدا

دیشب برای سومین بار در کنارت دفتر پاییز را بستم و صفحه سپید زمستانی دیگر را آغاز کردم.به جوجه های نشمرده ام فکر نمیکنم.به هیچ چیز فکر نمیکنم.تو باشی و چشمانت باشد و صدای خنده هایت....... تو که باشی کافیست مگر من بجز نفس چه میخواهم؟   چه خوب بود یلدای دونفره مان دیشب.چه خوب است که هستی و آغوشم را پر میکنی از حس زیبای مادری. چه زیبا گره خورد نام من با تو و چه آهنگ دلنشینی دارد این کلام "مامانی" که چه بی منت ادا میکنی و چه عاشقانه می شنوم. ممنونم مادر.ممنونم بخاطر این همه حس بودن که بر من ارزانی میداری خدایا ممنون بخاطر شیرینی زندگیم و همسر مهربانم که یلدایش را از آن سوی خطهای تلفن با زن و فرزندش گذراند.  ...
1 دی 1392
1